سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنها برای ...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نیایش

نور را پیمودی.  دشت طلا را در نوشتیم .

افسانه را چیدیم وپلاسیده فکندیم .

کنار شن زار افتابی سایه بار ما را نواخت .درنگی کردیم.

بر لب رود پهناور رمز  رویاهارا سر بریدیم.

ابری رسید و ما دیده فرو بستیم.

ظلمت شکافت زهره را دیدیم وبه ستیغ بر امدیم .

اذرخشی فرود امد وما را در نیایش فرو دید.

لرزان  گریستیم .خندان گریستیم .

رگباری فرو کوفت :از در همدلی بودیم.

سیاهی رفت  سر به ابی اسمان سودیم  در خور اسمان ها شدیم .

سایه را به دره رها کردیم لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .

سکوت ما به هم پیوست و ما ((ما )) شدیم .

تنهاییی ما تا دشت طلا دامن کشید .

افتاب از چهره ما ترسید.

دریافتیم و خنده زدیم.

نهفتیم و سوختیم . 

هر چه بهم تر تنهاتر .

از ستیغ جدا شدیم:

من به خاک امدم و بنده شدم.

تو بالا رفتی و خدا شدی.